چرا شرکت‌ها فروش را بر بازاریابی ترجیح می‌دهند؟

 مدیران حرفه‌ای با اندکی تأمل درباره تفاوت بازاریابی و فروش متوجه می‌شوند که اگر ما بازاریابی را به درستی اجرا کنیم، قدرت بیشتری در مذاکره با مشتری خواهیم داشت ولی اگر روی فروش تمرکز کنیم، این مشتری است که در مذاکره با ما قدرت برتر را دارد و در نتیجه مجبور می‌شویم امتیازهای فراوانی به مشتری بدهیم.

چرا علی‌رغم اهمیت بالای بازاریابی ، بسیاری از شرکت‌ها به اشتباه ترجیح می‌دهند روی فروش سرمایه‌گذاری کنند؟

 شرکت‌های حرفه‌ای بیشترین سرمایه‌گذاری را روی مارکتینگ یا همان بازاریابی انجام می‌دهند زیرا معتقدند این کار بهتر از سرمایه‌گذاری روی فروش است.

 دلیل اصلی این نگرش در بین مدیران حرفه‌ای این است که وقتی ما روی مارکتینگ سرمایه‌گذاری می‌کنیم ، مشتریان تشویق می‌شوند سراغ‌مان بیایند و از ما بخرند. اما وقتی روی فروش سرمایه‌گذاری می‌کنیم ، این ما هستیم که باید سراغ مشتریان برویم و محصول‌مان را به آنها معرفی کنیم و بفروشیم.

 مدیران حرفه‌ای با اندکی تأمل درباره تفاوت بازاریابی و فروش متوجه می‌شوند که اگر ما بازاریابی را به درستی اجرا کنیم ، قدرت بیشتری در مذاکره با مشتری خواهیم داشت ولی اگر روی فروش تمرکز کنیم ، این مشتری است که در مذاکره با ما قدرت برتر را دارد و در نتیجه مجبور می‌شویم امتیازهای فراوانی به مشتری بدهیم.

 با این حال این سوال پیش می‌آید که چرا خیلی از شرکت‌ها همچنان روی فروش سرمایه‌گذاری می‌کنند نه روی بازاریابی؟
در پاسخ می‌توان به این دلایل اشاره کرد

۱. برخی از شرکت‌ها و مدیران ارشد نتایج حاصل از فعالیت‌ واحد فروش را خیلی راحت‌تر از واحد بازاریابی اندازه‌گیری می‌کنند و در نتیجه ترجیح می‌دهند بیشتر روی واحد فروش سرمایه‌گذاری کنند تا روی واحد بازاریابی. در پاسخ به این دسته از شرکت‌ها باید گفت اگر روی بازاریابی سرمایه‌گذاری کنید، خود به خود نتایج تیم فروش افزایش می‌یابد. پس سرمایه‌گذاری بیشتر روی بازاریابی یعنی افزایش عملکرد واحد فروش.

۲. برخی از شرکت‌ها و مدیران ارشد دیدگاه درستی نسبت به بازاریابی ندارند و واحد بازاریابی را صرفاً یک واحد پشتیبانی می‌پندارند که وظایفی مثل تبلیغات ، توزیع نمونه محصول ، انجام تحقیقات بازار و غیره را بر عهده دارد. در پاسخ به این شرکت‌ها باید گفت لطفا دیدگاه‌تان نسبت به بازاریابی را اصلاح و به این نکته مهم توجه کنید که اگر بازاریابی را از حالت اجرایی به حالت استراتژیک هدایت کنید ، قطعا متوجه تغییرات بسیار مثبتی در کسب و کارتان می‌شوید.

۳. برخی از شرکت‌ها و مدیران ارشد چون تجربه خوبی از سرمایه‌گذاری روی بازاریابی ندارند ، تصور می‌کنند دیگر نباید سراغ بازاریابی بروند و آن را جدی بگیرند. متاسفانه این واقعیت وجود دارد که افراد نامطلع زیادی در حوزه مارکتینگ و بازاریابی فعالیت می‌کنند و با ادعاها و وعده‌های رنگارنگ‌شان شرکت‌ها را فریب می‌دهند و نسبت به بازاریابی بدبین می‌کنند. این واقعیت به ما تاکید می‌کند باید مهارت‌مان در بازاریابی را افزایش بدهیم تا هم بتوانیم برنامه‌ها و استراتژی‌های بازاریابی خلاقانه و موثری را برای شرکت‌مان طراحی کنیم و هم ادعاهای افراد مختلف را به خوبی ارزیابی کنیم.

۴. برخی از شرکت‌ها و مدیران ارشد به اشتباه تصور می‌کنند برای موفقیت در بازار باید روی اموری مثل تولید ، تأمین مالی ، استخدام کارمندان و غیره تمرکز کنند. هر چند این موارد هم روی موفقیت هر شرکتی تاثیرگذارند، ولی یادمان باشد اگر واحد بازاریابی نتواند با استفاده از ابزارهای مختلف، تقاضای کافی برای محصولات شرکت به وجود آورد، فعالیت سایر واحدهای شرکت هم بی‌معنی و بعد از مدتی شرکت به طور کامل قفل می‌شود. به همین دلیل است که می‌گویند
موفقیت بازاریابی یعنی موفقیت کل شرکت و شکست آن یعنی شکست کل شرکت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *